• وبلاگ : به صحرا شدم...عشق باريده بود!
  • يادداشت : كوير را چه حكايت با دريا آخر...؟!!!
  • نظرات : 9 خصوصي ، 24 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     

    سلام

    ميدونين،من معتقدم هيچ كجا 1 تنها وجود نداره!

    اگرهم تنها باشه قصور از چشم هاي خودشه كه نميتونه اون 1 مقابلشو ببينه!

    تا حالا وسط يه دشت يه سرو بلند ديدي؟؟؟

    همه فكر ميكنن كه تنهاست و يدونه!اما...

    اما خيلي ها عاشق اون سرون و ميخوان براي هميشه كنارش باشن...غرور سروه كه اجازه نميده...

    در پناه حق

    پاسخ

    ...سرو هم مغرور نبود به والله...چشمانش هم تيز تيز بود....سرو تنها نيست و مغرور...سرو آسمانيست...سوزانده ميشود پيکر کهنش...

    قانون زندگي اين است:

    همواره معشوق مي گذرد و مي رود

    اما

    عاشق مي ماند!

    و ما محكوم به مانديم

    پس حتما عاشقيم

    چقده با احساس بود

    دلم گرفت

    ***

    نه بنديست...نه زنجير...همه بسته چرا زين؟

    چه بند است...چه زنجير...كه برپاست خدايا!

    ***

    زهي عشق!!

    زهي عشق!!

    ***

    دوتا کبوتر بودن

    از همون اولاي اولا بود که با هم بودن

    از همون اولايي که ياد گرفتن اوني که اون بالاست و آبيه آبيه آسمونه

    از همون اولايي که ياد گرفتن پرواز واسه کبوتر مثل نفس مي مونه واسه آدما

    -هي...ميياي از اين به بعد با هم نفس بکشيم...

    -فکر بدي نيستاآآآ....

    يه روز يکي از کبوترا زخمي شد

    -يه چيزي رو مي دوني؟ که ديگه نمي تونيم با هم پرواز کنيم....

    _اوهوم..

    بعدش هم رو کرد به آسمون و رفت...

    کبوتر زخمي اول بالش زخمي شد بعدم دلش از همه ي زندگي يه چيز قشنگ تو ذهنش موند اونم پرواز کبوتر بود...

    _ديدي نقشم گرفت؟...ميخواستم پرواز کردنتو ببينم...

    اون يکي رفت ..اين يکي موند..

    اون يکي فقط پرواز کرد...اين يکي ديگه هيچ وقت نپريد

    اون يکي فقط آسمون رو ديد...اين يکي به يه دل آسموني رسيد

    پاسخ

    يکي بود يکي نبود....يکي رفته بود يکي مانده بود...مانده بود و ...گريه کرده بود....-يغما- ....مانده بود با دل آسماني....رهگذر آمد و آتش زد....رهگذر...ميگذرد...

    دوتا کبوتر بودن

    از همون اولاي اولا بود که با هم بودن

    از همون اولايي که ياد گرفتن اوني که اون بالاست و آبيه آبيه آسمونه

    از همون اولايي که ياد گرفتن پرواز واسه کبوتر مثل نفس مي مونه واسه آدما

    -هي...ميياي از اين به بعد با هم نفس بکشيم...

    -فکر بدي نيستاآآآ....

    يه روز يکي از کبوترا زخمي شد

    -يه چيزي رو مي دوني؟ که ديگه نمي تونيم با هم پرواز کنيم....

    _اوهوم..

    بعدش هم رو کرد به آسمون و رفت...

    کبوتر زخمي اول بالش زخمي شد بعدم دلش از همه ي زندگي يه چيز قشنگ تو ذهنش موند اونم پرواز کبوتر بود...

    _ديدي نقشم گرفت؟...ميخواستم پرواز کردنتو ببينم...

    اون يکي رفت ..اين يکي موند..

    اون يکي فقط پرواز کرد...اين يکي ديگه هيچ وقت نپريد

    اون يکي فقط آسمون رو ديد...اين يکي به يه دل آسموني رسيد

    سلام/ ببخشيد ادرس رو اشتباه تايپ كردم بدين وسيله اصلاح مي كنم .

    موفق باشيد

    يا حق

    سلام خواهر گلم/ مطلب جالبي نوشتي ما انسانها به خاطر اجتماعي بودنمان نمي توانيم تنها زندگي كنيم. خدا كند اگه از هم دوريم حداقل دلهامون بهم ارتباط داشته باشد نه اينكه هر روز به بهانه ايي دلي را بشكنيم .

    ما براي وصل كردن امديم

    ني براي فصل كردن امديم

    موفق باشي

    يا حق

    سلام

    خيلي زيبا بود

    هر آنچه از دل برايد....... زيباست

    راستي مطلب آخر منُ فكر كنم هنوز نخوندي و من احتمالا امروز دوباره به روز ميشم......

    شاد باشي

    تا بعد

     <      1   2