ببار ابر محبت...........
شگفت نام تو بر شب غريب و طاقت فرساي من
شکست آتش ديوانه خسته وفاي من
شگفت گل ز نهادش همه گلستان شد
هواي داغ ز لبهاي عاشقي برخاست
نشست مرده ببالين و شاد و خندان شد
مرا نام تو نازم که گاه چوپاني
عصا بدست گرفت و گهي گله بان شد
ببار ابر محبت ، سخاوت مطلق.........
بر اين زمين که به نامت ز خون چراغان شد