پاييز نيامده اينروزها هواييم

.ديوانگي هاي نقاش در اين فصل مرا اميدوار ميکند.

مي گويم اگر روزي خدا عاشقي کرده باشد ونگاهش .دلش.. جايي گير کرده باشد.حتما در اين فصل بوده.

پاييز بوده.

اصلا خودت نگاه کن.شبش مهتابيست.صبحش آفتابيست.ظهرش...باراني.

بي برنامگي موج ميزند.خوراک من است.اين خصوصيت عاشق جماعت است که روال عادي برنامه در کتش نميرود.

مجنون مانده که چه کند.هر يک از برگهايش به رنگي مايلند.يکي نارنجي.يکي زرد.يکي قهوه ايي .يکي هم مغز پسته ايي.بعضي شاخه ها که هيچ .جوانه زده اند .بيخيال زمستان .

عشق است.

آري براستي عاشق شده.شاعر شده.

در يک لحظه هم رگبار صورتت را مي شويد.هم آفتاب سلامت ميدهد.و هم هنوز زميني نشده . به چشم معراج دوباره قطره هاي حيرت زدهء باران را ميبيني.

اينست که من اميدوارم.

از ديدن اين همه ديوانگي نقاش ...

***

http://barooni.persianblog.com/1382_6_barooni_archive.htm

***

پائيز را....

به هزار و بي دليل دوست دارم...