• وبلاگ : به صحرا شدم...عشق باريده بود!
  • يادداشت : خط و نشان...
  • نظرات : 2 خصوصي ، 22 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    هنوز از پا نيفتاده ام .

    اگر لحظات آخر باشد تا لحظاتي ديگر اين زبان قادر به سخن گفتن نخواهد بود براي هميشه مهر خاموشي !

    اين جسم ديگر تحرکي نخواهد داشت . انگار که نبوده ام . سکوت مطلق .

    آيا مي تواني گريه نکني ؟

    کجايند اجداد هايمان ؟

    کجا ؟

    پس چگونه مي تواني وارد سپاه عشق نشوي ؟

    هم اکنون نيمه شب است . روزي سپري شده .

    و فردا خواهد آمد .

    اين همه خوشبختي ؟

    بگذاريد ببينم قلبم چه مي گويد .

    مي گويد :

    علي !

    خيال نکني که همه ي اينها دروغ است !

    خيال نکني که بايد مسيرت را عوض کني !

    بدان که راه عشق بهترين راه هاست .

    عشق مانند تيشه اي تو را همچون قلمي مي تراشد تا راه عشق را با خط خوش بنويسي .

    آري تا تيشه زخمهايي هميشگي در جانت ايجاد نکند حتما راهت را گم خواهي کرد .

    و من مي گريم .

    او مي گويد و من مي گريم .

    مي گويم : حاضرم .

    وا ي . واي .

    اينجا کجاست .؟

    من که هستم ؟.

    اصلا هستي يعني چه ؟

    اصلا خدا يعني چه ؟

    اينها را قلبم با هر تپشش مي گويد و مي پرسد .

    و ديدگانم مي گريند .

    و چشم و قلب چه ياران خوبي براي هم هستند .

    يکي مي گويد و يکي مي گريد .