• وبلاگ : به صحرا شدم...عشق باريده بود!
  • يادداشت : 11
  • نظرات : 8 خصوصي ، 13 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    يه جور ديگه سلام...

    قصه اون پسچي رو واست تعريف کردم يادته؟ ااون شبي تو خواب گاه،

    يه جوراي بي ربطي ربطيد....

    بارون که ميباره هي حرف تو حرف مياره زمين...آسمون هم حيرونه...

    باباآآآآآآآ اين باروووووونه!!!!!!...

    ولي زمين هممممممش همين جوري ميمونه...(اين واسه اون که تو مدرسه پرسيدي....)

    از اوايل تا اواخر يک جا بود که دل بتنگاند بگرد و پيدايش کن....با همان دقتي که سر کلاس ادبيات غلط هاي املايي منو پيدا ميکردي..

    بادته گاهي وقتا خودم نشونت ميدادم...خنده بود کلي ... ولي ايت دفه پيش من يک عآآآآلمه سکوت، آخه قيافه ي تو حيرون و ويلونش با مزس.

    راستي تا حالا بهت گفتم از همه چي فقط مزش ميمونه .همه چي غير از....

    آخه بعضي وقتا آدم خودش يه جايي ميمونه ...ديگه لازم نيس مزش بمونه...مث دل آدم که جا ميمونه...

    کتار کلمه کلمه که مي ايستي ...انگاري دوتا دوتا نفس مي کشد...تو که از تموم کلمات باقالي تري ..ديگه در عجب نيستم که چرا هي مي افتي و بلند ميشي .تر م قبلي رو ميگماااا.البته اشکال نداره اوسا مي شي...

    سال ديگه مييام رياضي رو پيش خودت پاس ميکنم...

    دمت گرم اين ترمم يه جورايي ماسماليش کن،اون وقت قول ميدم سال ديگه دوتايي باهم 20 بياريم.