سلام...
در مورد نوشته ات حرفي ندارم ولي بازم ميگم:چشماي نازي داري خانومي....
برو خدا رو شكر كن پسر نيستم!!!!
من حرفم ميياد ولي اون سكوتيكه بهم دادي نميدونم چرا داره خفه ام ميكنه..نميدونم ميفهمي چي ميگم يا نه ولي ....
يادمه گفتي نوشته هام نگران كننده است..خودم هم ميدونم ولي اگه نگم هم خودم ....!
دلم واسه معصوييتي كه قبلا فقط يك بار توي چشماي يكي ديده بودم و اون روز توي چشماي نازت ديدم تنگ شده.....
ميتونم علني بگم داغونم ولي همينه كه هست!
يا حق