وبلاگ :
به صحرا شدم...عشق باريده بود!
يادداشت :
اَز...بِه هَفتُمين سينِ اِمسال وَ هَر سال!
نظرات :
3
خصوصي ،
8
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
سجاد
و وقتي دلت بسوزد كه ماهي ها براي چه بايد اصلا سر سفره عيد باشند ... و با خودت بگويي مگر عيد بي ماهي نمي شود و چرا بايد اين ها را اسير كرد ... .. باز مي خواهي كه دست كني و بگيري و اين بار آزادشان كني ... ولي ياد اين بي افت كه هرچيزي حكمتي دارد ... بايد باشد تا تو در كودكي بگيري اش و نفرينت كند به اين خوشبحتي امروزت .....
عجب نفرين شيريني بوده ها ؟
يا حق