• وبلاگ : به صحرا شدم...عشق باريده بود!
  • يادداشت : *
  • نظرات : 8 خصوصي ، 14 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + زهره 

    تو به من خنديدي و ندانستي من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم ...

    باغبان از پي من تند دويد

    سيب را دست تو ديد

    غضب آلوده به من كرد نگاه

    سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك

    و تو رفتي و هنوز سالهاست كه در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تكراركنان مي دهد آزارم

    و من انديشه كنان غرق اين پندارم كه چرا باغچه كوچك ما سيب نداشت...