به به يه شعر از يغما گلرويي
منم خيلي شعراشُ دوست دارم
رود
من يه رودخونه پيرم ، که تو چنگ سد اسيرم
تو دل خودم مي ريزم ، دردمُ تا که بميرم
حبس سخره اي کبودم ، داره مي خشکه وجودم
عمر مردابي نمي خوام ، من يه رودم من يه رودم
خيلي وقته پشت اين سد ، پشت اين سنگيني بد ،
خواباي آبي مي بينم ، تو شب سياه ممتد
پشت اين سخره يه دريا ، چشم به راه من نشسته
چشم به راه من تنها ، چشم به راه من خسته
وقتي قطره ها يکي شن ، تازه من مي شم خود من
همه مي بينن که سد رُ ، خشم رودخونه شکسته
خسته از سخره شمردن ، عاشق رفتن و ديدن
ساکتم اما يه طوفان ، خونه داره تو دل من
هنوزم جاريه رويام ، فکر تن زدن به دريام
مي دونم سخره يه روزي ، مي شکنه با مشت موجام
داره تعبير ميشه رويا ، شايد امروز يا که فردا
مي رسه دست من آخر به تن آبي دريا
«
شاد باشي
تا بعد