• وبلاگ : به صحرا شدم...عشق باريده بود!
  • يادداشت : عدالت...
  • نظرات : 8 خصوصي ، 29 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام صحراي عزيزم

    مگه ميشه من شما رو فراموش كنم

    ببخش اگر دير سر زدم يه خورده گرفتار بودم

    اين شعرت خيلي خيلي محشر بود واقعا دستت درد نكنه. چه حسن انتخابي داري...... به به.

    اينم يه جمله از طرف من.....

    هيچکس نمي تونه به دلش ياد بده که نشکنه ...! ولي حداقل مي تونه يادش بده که وقتي شکست لبه تيزش دست اوني رو که شکستتش نبره.........

    فداي همه مهربوني هات

    يا علي

    پاسخ

    اين جمله رو خيلي با خودش تکرار کرده بود...آخه حتي طاقت خراش برداشتن دستاي اونو هم نداشت......به خاطر همينم بود که با سخاوت ازش گذشت....پاداش اون سخاوت خورشيدک عزيزي بود که.....از اون پيله رهاش کرد.... قد کشيد....سبز شد.....////ممنون!