دوازده روز، دوازده سال، دوازده قرن، دوازده اشك، دوازده خان،
واسه سفرت مي شمرم
1
2
3
4
5
.
درجا نزني يه موقع؟ همه ي خان ها رو كه رد كرديم، دوازده هزار تا دوازده روز و دوازده سال رو كه گذشتيم تازه مي فهميم كه:
هنوز چقدر راه داريم
هرچي جلوتر بريم دروازه ها وا مي شنو بي انتهايي راه رو مي بينيم
اون موقع اس كه صداي دلمون در مي آد: هفت شهر عشق را حافظ گذشت، ما هنوز ...
برا سفرايي كه به همين آسوني و به همين سختي مي گذره هيچكس آماده نيست حتي من كه پر بادم.
واسه شنيدن خبراي خوب شب دهم يه آسمون بي تابي دل كوچيك من و يه دريا دعا رو كنار هم بذار