سلام به صحرا
اميدوارم كه صحراي دلتون سبز باشه
ما نيز در اين صحراي وحشت و بيم و در اين شب هاي تاريك و سياه ، چشم به ستارگاني دوخته ايم تا نظاره گر طلوع آسماني خورشيد باشيم
آنجا كه همه چشم ها را مي بندند تا نبينند آنجاست كه خون شهيدي آتشي بر عالم ظلم و سكوت مي زند و همگان را صبحي زييا رهنمون مي سازد. و اين است كه ارزش او كه عقل تاب دركش را ندارد
يا علي
بسم رب شهدا
سلام به صحرا جونم...
شرمنده...بايد زودتر ميومدم...
نميدونم چرا تو اين روزا دلم اينقدر گرفته...و ضجه هاي مادران...و ناله هاي کودکان...و ترانه هاي اشک...و ترانه هاي آه...و ترانه هاي آغاز...و آغاز به پرواز...و پرواز به....
دليلش اينه كه تو گفتي..
راستي اين يكي هم هست...در باغ شهادت را نبنديد...
اين دفعه بيشتر از يه عالمه برام دعا كن...
سلام
به قول خودتون اين پستتون وحشتناك بود....خوبه؟
شما هميشه جواب دوستانتون كه ميان به وبلاگتون توي وبلاگ خودتون ميدين؟يا بهشون سر هم ميزنين؟
خدافظ
دنيا ايستاددنيا به نظاره ايستاد و مندر آغوشت سبز شدمو زندگي ِ از ياد رفته رازندگي کردم.و چشمانت راز ِ آتش است.و عشقت پيروزي آدمي ستهنگامي که به جنگ تقدير مي شتابد.و آغوشتاندک جايي براي زيستناندک جايي براي مردن....
گاهي کنارم مي نشينيآرام آرام برايت مي گويم و خود را لا به لاي کلمات باز مي يابممرا به نام مي خواني و صدايت نوازشم مي کندآرام مي گيرم دست دراز مي کنم تا زندگي را چنگ بزنمفاصله اما زياد است و زندگياز دستانم سُر مي خوردباز خالي مي مانم و تو تنها نگاهم مي کني.
( بنام تو اي آرام جان )
مرد سرش را پايين آورد و به آب رودخانه نگاه کرد و در آب زن را ديد ، زن نيزبه آب رودخانه نگاه مي کرد , مرد را ديد
در نگاه انها غم موج ميزد ، خدا غم آنها را مي ديد و غمگين بود.
خدا گفت : من شما را بسيار دوست دارم شما نيز همديگر را دوست بداريد و با هم مهربان باشيد.
خدا به آنها مهرباني بخشيد و .....
عزت زياد ..... يا علي مدد
قربون روي ماهت برم خوب يه كنترل اف 5 بايد بزني ديگه
خيلي زيبا بود صحراي عزيز
شاد باشي عزيزم
من آپ كردم
آسمان ها گله دارند : زما سير شديد
بسکه بر خاک نشستيد زمين گير شديد
پي اکسير بريديد زگهواره تان
وايتان باد ، نجستيد و چنين پيرشديد
سر آن بار امانت چه بلا آورديد
که به جرمش همه مستوجب زنجير شديد ؟
هر چه دفتر- ورقي بود ز توصيف شما
يادتان رفته که با دست که تحرير شديد
همه جان و همه احساس رهاتان کرديم
چه گذشته است ؟ به بي روحي تصوير شديد
صورتي مانده از آن سيرت و آن هم بي اصل
بسکه هر آينه در آينه تکثير شديد
ديو مي رفت در اين چشمه به تطهير رسد
بر شمايان چه گذشته ست که تبخير شديد
باز هم موعظه تان راه به تاثير نبرد
آسمان ها! که به يک شعبده تسخير شديد
ما که تبخير شماييم . شمايان آيا
روي اين خاک چه ديديد که تقطير شديد
«
ما كه بي معرفت نيستيم