سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و گفتهاند حارث بن حوت نزد او آمد و گفت چنین پندارى که من اصحاب جمل را گمراه مىدانم ؟ فرمود : ] حارث تو کوتاهبینانه نگریستى نه عمیق و زیرکانه ، و سرگردان ماندى . تو حق را نشناختهاى تا بدانى اهل حق چه کسانند و نه باطل را تا بدانى پیروان آن چه مردمانند . [ حارث گفت من با سعید بن مالک و عبد اللّه پسر عمر کناره مىگیرم فرمود : ] سعید و عبد اللّه بن عمر نه حق را یارى کردند و نه باطل را خوار ساختند . [نهج البلاغه]
بازدید امروز: 13
به صحرا شدگان: 114792
می آغازم... - به صحرا شدم...عشق باریده بود!
|
RSS
|
|
خانه
|
|
شناسنامه
|
|
پست الکترونیک
|
|
مدیریت وبلاگ من
|
صاحب خبر بیامد و من بی خبر شدم
درباره وبلاگ
صحرا
نزدیکتر از همیشه!...از شما برای شما مینویسم!گرچه تلخ و زخمی...که روزگارم چنین است!می نویسم و میگویم:که شما نیز درست بودید و یگانه...دردانه ی دردانه...
لوگوی وبلاگ
گلچین
یادداشت های کامران نجفزاده...
سخنرانیهای دکتر شریعتی...
یادداشت های یک دلقک...
همایون شجریان...
میرزا قلمدون...
خون و دلقک...
کرگدن...
دوووووستان من
حی علی الصلاه
اوقات شرعی
بااااز باران با ترانه...
7 قطره ی باریده شده!
7 یادگار...
برگ هایی برای تو...
رو نتم یا نه؟
یــ
ــاهـو
می آغازم...
نویسنده: صحرا(چهارشنبه 85/3/10 ساعت 12:47 عصر)
راه میرم تا نرسم...با من بیا! ( همراه )